سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 6626

  بازدید امروز : 1

  بازدید دیروز : 1

پایگاه سلامت اجتماعی مازندران

 
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
 
نویسنده: همیاران سلامت اجتماعی مازندران ::: پنج شنبه 85/9/2::: ساعت 5:16 عصر

 

سرآغاز

برگ ها در گذر زمان زرد می شوند تا درخت ها با خاطره بهار بخوابند.گویی

برگها چیزی را می جویند که در فاصله اندک جدایی از درخت و بر خورد

شانه های شکسته شان با زمین گرم گاهی به راست سرک می کشند و گاهی به

 چپ . به راستی چه چیزی را می جویند؟

 

برگ ها در گذر زمان زرد می شوند تا درخت ها با خاطره بهار بخوابند.گویی

برگها چیزی را می جویند که در فاصله اندک جدایی از درخت و بر خورد

شانه های شکسته شان با زمین گرم گاهی به راست سرک می کشند و گاهی به

 چپ . به راستی چه چیزی را می جویند؟  آری فصل بهار فصل بالیدن فصل

تحولات را . و اکنون در بلندای بامداد از لطافت عاطفه ها خزان با شمع آگاهی

 خود بیرون خواهد آمد و به بهاری دل انگیز و عمیق مبدل خواهد گشت چرا که

درقفس تنگ مجال ها رخصت برای شکوفایی بسیار اندک است . خزان دل را به

 نگاه پر تلاطم خود سپرد تا درلحظه ی بدرود سوختن تنش را ازآخرین بوسه داغ

 برای رسیدن به آرزوهایش تماشا کنیم آری خزان بهاری شدن را باور کرد چرا که

نقش بند قضا در درون شکوفه ی جانش خزیده بود و نوید بخش روز های آفتابی و

 بهاریست.. پس بیایید استاد معرفت گردیم تکیه گاهی برای پیچک باشیم . خیمه گاهی

 امن برای رهگذر درد نکته دانی که زیر هجوم خاک خاکستری را می آموزد و برای

 بیان عشق پشت حرف سکوت پنهان می شود تا تشنه تعریف آن را تعریف کند .بیا تا

تعریف کنیم زندگی کردن را ... زیبا زندگی کردن را .. می دانستی که زیبا زندگی

 کردن یک نوع هنر است؟  پس بیایید زندگی کردن را تمرین کنیم ...

آری اکنون نوبت ماست تا عشق...زندگی...زیبایی و همیاری را تعریف کنیم.

همیاران سلامت اجتماعی مازندران گروهی کوشا .. گروهی علاقه مند

به مسائل روان شناسی و مشاوره .. علاقه مند به کار های تحقیقاتی ، پژوهشی ،

بحث و گفتگو به مسائل شخصیتی ،اجتماعی ارتباطی و تربیتی و.....

حضورمان گرمتر خواهد شد

احساسمان کنید...


 

لیست کل یادداشت های این وبلاگ